
✔به بعضیآ بآس گفت وآسه رِسیدن به مآ بآیَد دَست و پآ بِزَنی..
.
بعلــــــــــــــــــه!

دستم به تو که نمیرسد،فقط حریف واژه ها میشوم!
گاهی هوس میکنم تمام کاغذهای سفید روی میز را،ازنام تو پرکنم.
تنگاتنگ...بی هیچ فاصله ای!
ازبس ک خالی ام از تو...ازبس ک توراکم دارم!
آخر مگرکاغذ هم زندگی میشود...!؟

مورد داشتیم به طرف گفتن از آرزوهات حرف بزن
شروع کرده از ما حرف زدن

دلــــــم ميـــخـــواد کــــــولـــمـــو بـــبــــندم،
مستـــقيم برم گـــردنـــه حـــيران،
بعـــد بشـــينم يـــه گوشـــه،
کولـــمو بـــزارم بغـــلم،
بگـــم ســـلــام آقـــاي گـــردنه،
شـــما حيـــرانيـــد؟بگه:بله!
بگــــــم منـــم هـــميــــــنطور،خـــوشـــبخـــتم...!

سخت ترین کار دنیا بی محلی کردن به کسی است که
باتمام وجود دوستش داری...
+
فهمیدی دارم چی میکشم یا بیشتر توضیح بدم؟

واقعا بعضیا جاشون تو کتاب جغرافیا خالی...
به عنوان پست ترین نقاط دنیا...!

از دنیای واقعی و نامردیاش پناه اوردیم به دنیای مجازی!!!
غافل از اینکه....آسمون؛ همون آسمونه...

مــرآ یاב بگـیر...
نَهـﮧ مثـلِ جبـــر..
نَهـﮧ مثـلِ هندســـ ــــﮧ...!
نهـﮧ مِثـل 1 منهآے 1
کِهـ همیشــ ــهـﮧ 0 مـﮯ شَوבمــرآ یاב بگـیر...
مثـلِ نیمکت آخـَــر
زنگِ آخـَــر
و בستآنـﮯ کِهـﮧ نـآم تو رآ مـُבآم
...! روے چوب حــَــک مـﮯ کَرב

خواستم با یکی درد دل کنم...
اول ازش پرسیدم سیگار داری؟...
گفت :میخوای بکشی...؟
گفتم :نه! تو بکش طاقت حرفامو داشته باشی.....

هی فلانی... زندگی شاید همین باشد...
یک فریب ساده و کوچک...
به گمانم زندگی همین باشد...
زخم خوردن...
آن هم از دست عزیزی که...
برایت هیچ کس چون او گرامی نیست...
بی گمان باید همین باشد...
از من نرنج!
نه مغرورم...
نه بی احساس...
فقط خسته ام...
خسته از اعتمادی بیجا !
برای همین قفلی محکم بر دل زده ام....

میپرسی چطوریه حالِ من؟؟؟...
هیچی... با غم هام می سازم...
با کنایه ها می سوزم...
به آدمایی که منو شکستن، لبخند میزنم...
لبخندی تلخ....
خدایااااا میشه بگی کجایِ این دنیا جایِ منه؟؟؟؟؟؟؟
از تو و دنیایی که آفریدی،
فقط توو اعماقِ زمین اندازه یِ یه قبر، فقط یه قبر....
اونم توو دورترین نقطه ی جهان میخوام....
خدایا خستم....
خسته...
خیلی خسته...

خوشحالیمـ کـــ خوشحالیو دارهــــ بتـــــ خوشـ میگذرهـ...
براتـ آرزو میـ کنیمـ کـ بازمـ شاد باشیــ...
ولیـــ....
کاشـ مثـ قبلا خوشحالیامونـــ با همـــ بود...
بازمـ غروبـ شدو دلمـ گرفتــ...
خدایا خودتـ کمکـمـ کنـــــ...

از میان این همه “بود”، من در آرزوی یکی ام که "نبود".....

به خاطراتت بگو اینقدر توی دستو پای من نباشند،
دیروز یکبار دیگر جلوی همان نیمکت همیشگی زمین خوردم...!

آهای اونایی که واقعا همدیگرو از ته دل دوست دارید ،
قدر همو بدونید …
یه سری اتفاقا دیگه تکرار نمیشه ،
از من گفتن بود!

بی تـــــــو
چشـــــم دیدن چیــزهایی را که
با تـــــــو
دیده ام ....نــــدارم!
حرف آخــــرمــــ:
خــــــــــدایا بهـ تو سپردمشـ
ولی ی خواهشیــ ازت دارمـ
ی روزی ی جایی
بغل همون غریبهـ وقتی آرومهـ
بدجوریـــ
یاد من بندازشــ...
